، نخست با الهام از دستهبندی ارسطویی علوم به نظری و عملی، علوم انسانی به دو دسته نظری (توصیفی) و عملی (کاربردی/ارزشی) تقسیم شدهاند. علوم انسانی نظری، به دنبال شناخت و توصیف ساحتی از ساحتهای فردی، اجتماعی، عینی و اعتباری انسان هستند، اما علوم ارزشی، به دنبال ارائه نظاممند گزارههایی، بهمنظور تنظیم رفتارهای انسانی در حوزههای متعددند.
در این مقاله بر مبنای تحلیل فلسفی رفتارهای ارادی انسان، نقش بنیادین هدف در علوم انسانی را بررسی میکنیم. بنا بر فلسفه اسلامی، انسان در رفتارهای ارادی خود، «فاعل بالقصد» است. این نوع رفتارها همواره برای دست یابی به هدفی انجام می گیرند، یعنی مطلوب فاعل، رسیدن به هدفی خاص است، اما چون هدف مزبور بدون انجام دادن فعلی مخصوص محقق نمیشود، شوق ر سیدن به آن هدف (= علت غایی)، سبب آن فعل می شود. بنابراین ارزش هر فعل ارادی انسان، تابع ارزش هدفِ مترتب بر آن است.
بر این پایهریزی تأسیس علوم انسانی، مبتنی بر ترسیم هدف نهایی از وجود انسان و نیز اهداف میانی متناسب با این هدف نهایی است که می توان در انجام دادن افعال اختیاری مدنظر داشت، اما بدیهی است که ترسیم این اهداف، خود به شناخت حقیقت وجود انسان نیاز دارد. تا ندانیم حقیقت انسان چیست، نمی توانیم بدانیم انسان چه باید بشود.
در انسان شناسی به مثابه یک بحث فلسفی، خود نیازمند مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی است.
نتیجه، علوم انسانیِ کاربردی، مبتنی بر علوم انسانیِ توصیفی و آنها نیز مبتنی بر انسان شناسیِ فلسفی، هستی شناسی و معرفت شناسی هستند. از این رو برای ترمیم گزاره های علوم انسانی موجود یا پایهریزی علوم انسانی اسلامی، باید از بنیادهای این علوم آغاز کرد.