بهدلیل اینکه موضوع علوم انسانی «انسان» است و در آن از احوال و اوضاع انسان بحث میشود، تأثیرات مهمی در زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع انسانی دارد. مدت دو قرن است که علوم انسانی موجود، از مغربزمین وارد کشورهای اسلامی شده و تا امروز، در مراکز علمی بدون هیچ تغییری تدریس میشود. عدهای از دانشمندان مسلمان، ترویج این علوم را در کشورهای اسلامی مفید ندانسته و معتقدندکه باید علوم انسانی مبتنی بر اندیشه دینی تدوین شود. پرسش این است که علوم انسانی جدید چه نواقصی دارد که نمیتواند نیازهای مادی و معنوی جهان اسلام را برآورده سازد و باید علوم انسانی مبتنی بر اندیشه دینی تدوین شود؟
تحقیق حاضر در پی یافتن پاسخ به سؤال یادشده است. یافتهها نشان میدهد که علوم انسانی جدید پس از ورود به جهان اسلام، در صحنه نظر و عمل با چالشهایی مواجه بوده است و در تقابل با فرهنگ، آداب و ارزشهای اسلامی بوده و اکثر دانشآموختگان این مراکز دینستیز و وابسته بار آمدهاند و در برابر ارزشهای دینی قرار گرفتهاند. به دلیل ناهمگونی مبانی این علوم با مبانی علوم اسلامی و ناسازگاری علوم انسانی موجود با باورهای دینی و معرفتی جوامع اسلامی و همچنین تفاوت معرفتشناسی انسان از دیدگاه اسلام با معرفتشناسی انسان از منظر غرب، جاودانگی اسلام و جهانشمولی وکمال دین، ایجاب میکند که علوم انسانی اسلامی مبتنی بر ارزشهای الهی و دینی تدوین شود.